Wednesday, April 16, 2014

کتاب مدار گیج درجه


آدمیت


(آدمیت)

در دیاری دور
دورتر از خورشیدی
که می تابید
شروع به شمارش آدمیزاد کردم
دسته ای  سوار بر عینک 
و دسته ای  حیران از آدمیت خویش

-----------------
امید فرج الهی
از کتاب ( مدار گیج درجه )

باران

(باران)

کاش هر روز باران ببارد 
تا عریانی جهان
از پشت شیشه ها
احساس امنیت کند

-------------
امید فرج الهی
از کتاب ( مدار گیج درجه ) 

رفیق

( رفیق )

درختان خودسوزی می کنند
و جنگل رفیق ابر می شود
غم انگیز است
دیدن کوه
که سایه اش را
از دیوار طلب می کند
------------------
امید فرج الهی
از کتاب  (مدار گیج درجه )

کاش


(کاش)

کاش می شد لوله های نفت را
وازکتومی کنند
 جنگ ها به خواب زمستانی می رفتند
و بهار
 پر از گل های باکره بود

-------------
امید فرج الهی
از کتاب ( مدار گیج درجه )